01 اردیبهشت 1402
143

یادداشت حاضر تاکید می‌کند که روند تقسیم بر دو، و ایجاد انحصار، کوچک‌سازی نیروهای سهم‌بر به‌صورت حداکثری را تقویت و سیستم را به سوی ناکارآمدی و شکنندگی می‌برد.

طوفانی که در انتظار تندروهاست

فونداسیون سیاسی ایران اصولا برای کار حزبی و تشکیلاتی طراحی نشده است. جریان‌های سیاسی در ایران، متاثر از فرهنگ کشور خیلی شبیه مابه ازاهایشان در جهان توسعه‌ یافته نبوده و به‌همین دلیل آن‌ها قادر به کار تشکیلاتی با قوام نیستند و مرتب تغییر شکل و ماهیت داده و منشعب می‌شوند. اما تفاوت کلی آن‌جاست که با وجود چندین انتخابات برگزار شده در این مدت، تمامی احزاب سیاسی کوچک و بزرگ در ایران میزان قدرت و هیمنه سیاسی و اجتماعی خود را دریافته‌اند. جریان‌ها و احزاب منتسب به جبهه اصلاح طلبی، به‌دلیل وابستگی و اتصالش صرفا به‌بدنه اجتماعی، باخت و بردش کاملا بسته به تصمیم افکارعمومی است. اما این جریان بیش از آن‌که دنبال هدایت افکار عمومی و بدنه اجتماعی‌اش باشد به دنباله‌روی از آن می‌پردازد. از این‌رو این جریان امروز دیگر توان تاثیرگذاری بزرگی هم بر جامعه نداشته و منتظر می‌ماند تا ببیند جامعه چه می‌خواهد

تا متناسب با آن قدم بعدی را بردارد. اما تمامی جریان‌های این جبهه یک چیز را می‌دانند؛ در خارج از ائتلاف، هیچ‌کدام به تنهایی شانسی برای پیروزی ندارند دلیل آن‌هم روشن است. در برابر این جبهه، یک جبهه قدرتمند دیگری وجود دارد که برعکس آنان قدرتش نه به کمک بدنه اجتماعی که به یاری میزان چسبندگی‌اش به نهادهای بالادستی و حکومتی شکل گرفته که از قضا قدرتش از قدرت مردمی بیشتر است. جبهه اصولگرایی، یک پایگاه مردمی مشخصی هم دارد که تا امروز در انتخابات‌های متعدد نشان داده که آنقدر وزن ندارد تا این جریان بتواند رویش برای یک بازی منصفانه حساب باز کند. با کنار رفتن حریف سابق و باز شدن فضای یک‌دست برای یکه‌تازی، حالا آنان دیگر می‌توانند انشعابات معناداری داشته باشند و شکاف‌های ایدئولوژیک و گاه منفعت‌طلبانه در میان‌شان بروز و ظهور یافته است. البته روان‌شناسی جریان‌های فکری انحصارگرا نشان می‌دهد که این جریان‌ها همیشه میل به کوچک‌تر شدن دارند. آنان دنبال سهم‌های بزرگ‌ترند و منافع را کوتاه مدت‌تر محاسبه می‌کنند چرا که اصولا نمی‌توانند برنامه‌ریزی‌های بلندمدت داشته باشند.

هر چه قدر انحصارگرایی افزایش یابد، میل به منافع بزرگتر بیشتر شده اما به‌همان میزان، نیاز است تا از حجم نیروهای متحد کاسته شود. اما این امر، خطر بزرگ و یک خودکشی سیاسی یا دیگرکشی را در خود به‌طور محتوم دارد. در نبود رقیب، رقابت از بین نمی‌رود بلکه طبیعتا به داخل کشیده شده و شدت آن افزایش می‌یابد. اگر دیروز قالیباف به‌نفع رئیسی کنار می‌رفت تا رای جریان، در برابر رقیب شکسته نشود، در نبود رقیب خارجی، رقیب داخلی دلیلی برای کنار کشیدن ندارد. نبود چینن عامل خارجی، منفعت‌طلبی‌های فردی و زیر جریانی را آنقدر تحریک خواهد کرد تا امید رسیدن به‌قدرت را در افراد زنده کند. «شریان» در برابر «شانا» تازه اول داستان جریان اصول‌گرایی است.

نسل جوان‌تر اصول‌گرایان دیگر پدرخواندگی کهن‌سالان را نمی‌پذیرد. تجربه آنان را ندارد و آرمانگرایانه به میدان آمده تا طرحی نو در اندازد. طرح‌هایی که شکست‌شان را کهن‌سالان دیده‌اند. اما همان‌ها که با زدن رقیب عرصه را برای این جوانان تازه از راه رسیده باز کردند باید نتایج آن را هم بپذیرند. برخلاف آنچه منوچهر متکی می‌گوید بین شورای ائتلاف و شورای وحدت اختلافی نیست، در این‌صورت چه نیازی است به انشعاب‌های جدید؟ در واقع تقسیم به دو شدن جریان‌های پیروز در ذات کار سیاسی ایران است و ناگزیر. اما همین امر باعث می‌شود تا بخش بزرگ‌تر بخش کوچک‌تر را هضم کند و این رویه تا جایی می‌رسد که اثری از همان بخش بزرگ‌تر هم باقی نماند یا کار را به‌جایی می‌رساند که به فروپاشی کل سیستم بینجامد. در هر دو حالت آنچه بدیهی است ناکارآمدی و در نهایت اضمحلال جریان فرجام روند تقسیم بر دو است. رقیب این مزیت را دارد تا شما را همیشه در حال آماده‌باش و بهبود نگاه دارد در واقع وحدت درعین کثرت ماحصل همین وضع است.

در نبود هم‌آوردی قدر و قدرتمند، از بین رفتن وحدت امری قطعی است. آنچه جریان اصول‌گرایی را در این وضعیت قرار داده است این بوده که آنان به‌ویژه نیروهای تندروشان تاکنون نه با تکیه به مردم بلکه دریک بازی نامنصفانه برده‌اند یا باخته‌اند و هیچ امیدی هم به پیروزی منصفانه ندارند. این درحالی‌ است که بنابر قاعده هزینه و فایده، دوری گزیدن از چنین سیاستی بقایشان را تضمین می‌کند.

*روزنامه نگار

۲۱۶۲۱۶


https://gorganema.ir