همشهری آنلاین: «یک صبح خوب» ساخته میا هَنسِن لاو یک درام یک عاشقانه فرانسوی است که لئا سیدو، مهم ترین بازیگر زن سینمای فرانسه در حال حاضر، به همراه پاسکال گِرگوری و ملویل پوپو در آن نقشهای اصلی را بر عهده دارند.
داستان فیلم از این قرار است: ساندرا زن جوان بیوهای است که کارش ترجمه همزمان است و به همراه دختر کوچکش در پاریس زندگی میکند. درضمن، او از پدرش، که مبتلا به نوعی زوال عقل همراه با از دست دادن بینایی است، مراقبت میکند. ساندرا پس از مرگ همسرش چند سالی است که با کسی وارد رابطه عاطفی نشده و با ملاقات یک آشنای قدیمی، کلمنت، رابطهای عاشقانه را با او آغاز میکند. با وخیم شدن اوضاع سلامتی پدرِ ساندرا، ساندرا و دیگر اعضای خانواده تصمیم میگیرند او را در مرکز درمانی مناسبی بستری کنند که این موضوع با مشکلاتی همراه است. مراکز درمانی دولتی دیر وقت میدهند و مراکز خصوصی هزینهبر هستند. از طرف دیگر، رابطه عاشقانه ساندرا و کلمنت پیچیده میشود. دختر کوچک ساندرا هم به بیماری تظاهر میکند و همه اینها باعث از دست رفتن تمرکز ساندرا در کارش میشود. ساندرا باید به تعادلی در زندگیاش برسد و جنبههای مختلف روابطش با کلمنت، پدرش، مادرش، دخترش و سایر اطرافیانش را طوری تنظیم کند که خودش هم در این میانه نادیده گرفته نشود.
«یک صبح خوب» از آن فیلمهایی است که روی چیز خاصی تاکید نمیکند و چیزی را بر چیز دیگر ارجحیت نمیدهد. خط داستانی بحرانی شدن سلامتی پدر همانقدر مهم است که ماجرای عاشقانهای که ساندرا از سر میگذراند. انگار همه چیزهایی که در فیلم میبینیم در پسزمینه قرار دارند و نمیشود انتخاب کرد که کدامیک در زندگی ساندرا مهمتر هستند. در این پس زمینه حتی گاهی خود ساندرا هم به چشم نمیآید. درست مثل صحنهای که با کلمنت بازی قایمباشک میکند، در لابیرنت داستان زندگیاش گم میشود یا حتی چهبسا تعمدا میخواهد گم و گور شود تا قدری از مشکلات روزمره زندگی خلاصی یابد. او هم یکی از آدمهایی است با مشکلات ریز و درشتی که ممکن است در زندگی هر کسی در هر جای دنیا اتفاق بیفتد.
برخلاف فیلمهای هالیوودی یا «شاهپیرنگدار» که خط اصلی داستان تمام روایت را به خود اختصاص میدهد، مثلا داستان عشق کسی به کس دیگر که تمام مدتزمان فیلم و تمام زندگی شخصیت اصلی را در بر می گیرد، در اینجا درست مثل یک زندگی عادی همهچیز به موازت هم پیش میرود و اتفاقا چالش شخصیت اصلی یعنی ساندرا هم همین است که بتواند برای همه مسائل و مشکلاتش که به موازات هم رخ میدهند، راهحلی پیدا کند و تماشاگر هم از خلال همین تلاشش او را میشناسد و میفهمد. فیلمی که برخلاف ظاهر سادهاش پر از نکتههای ظریف است و دقت و همراهی زیادی در هنگام تماشا لازم دارد.
کارگردان فیلم، خانم میا هَنسِن لاو، در بازگویی داستانی پاریسی تحت تاثیر اریک رومر، از استادان بیبدیل موج نو سینمای فرانسه، است.