همشهری آنلاین: «استروید سیتی» فیلمی در ژانر کمدی درام به کارگردانی وس اندرسون است و در آن گروهی از بازیگران درجه اول سینما از جمله اسکارلت یوهانسون، جیسون شواتزمن، تام هنکس، ادوارد نورتون، برایان کرانستون، استیو کرل، ایدرین برودی، تیلدا سوینتون و مت دیلون حضور دارند.
داستان از این قرار است: در یک برنامه تلویزیونی، با نمایشنامهنویس مشهوری آشنا میشویم که نمایشنامهای درباره یک عکاس جنگ نوشته که به تازگی همسرش را از دست داده و با سه دختر کوچک و پسرش به منطقهای کویری به نام آستروید سیتی آمده تا پسر خجالتی و نابغهاش در مسابقهای علمی شرکت کند. وقتی ماشین عکاس خراب می شود، او با پدرزنش تماس میگیرد تا برای بردن دخترها به استروید سیتی برود. جز عکاس و خانوادهاش، خانوادههای دیگری هم فرزندانشان را برای شرکت در مسابقه به استروید سیتی آوردهاند، از جمله یک بازیگر مشهور زن که دخترش جزء شرکتکنندگان در مسابقه است. در شب مسابقه یک فضایی به محل مسابقه میآید و روز بعد به دستور رئیسجمهور امریکا حاضران در این محل قرنطینه میشوند و اجازه خروج از استروید سیتی را ندارند. در این میان، مرد عکاس و زن بازیگر به همدیگر علاقهمند میشوند. روزی که قرنطینه تمام میشود، عکاس میفهمد که زن بدون خداحافظی با او رفته است.
معمولا به راحتی میتوان از تماشای فیلمهای وس اندرسون لذت برد، اما تعریف کردن داستانشان کار اصلا راحتی نیست. این همه بازیگر مشهور در نقشهای کوچک و گاه حتی چندثانیهای چه میکنند؟ اصلا داستان چیست و فیلم میخواهد چه بگوید؟ مطمئنا فیلمی با اینهمه دقت و حساسیت به رنگ و نور و ترکیببندی و به طور کلی فرم حرفی برای گفتن دارد، اما این حرف چیست؟ چرا به رغم اینکه خود فیلم خیلی پیچیده به نظر نمیرسد، اما درک چیزی که میخواهد بگوید اینقدر مشکل است؟
عناصر همیشگی فیلم های اندرسون در اینجا هم حضور دارند: پدر، فرزند، آدمهای تنها، تلاش برای برقراری ارتباط با دیگران، میزانسنهای بدون عمق، دنیای رنگارنگ کارتونی. این بار چیزهای دیگری هم اضافه شده مثل اکتِرز استودیو، برادوی، رابرت آلتمن، پالین کیل، «تکخال در حفره»، غرب وحشی، استیون اسپیلبرگ و چند چیز دیگر. سردرگمی بیشتر برای تماشاگر ولی توأمان لذت بیشتر.
مثل اغلب آثار پستمدرن اگر کسی از ارجاعات بینامتنی و فرامتنی فیلم سر درنیاورد، حداقل از دیدن کلی بازیگر مشهور و تصاویر رنگی و شوخیهای کوچک و شخصیتهای بامزه لذت میبرد، اما اگر کسی همه ارجاعات آن را درک کند، پاداشی مضاعف در انتظارش است. این شاید شخصیترین فیلم اندرسون باشد که در آن به همهچیزهایی که دوست داشته پرداخته.
از نظر روایتی، با پیچیدهترین فیلم اندرسون مواجهایم که مدام میان چند زاویه نگاه در رفتوآمد است و روایتگری پیچیدای را برای بیان داستان سادهاش اختیار کرده است.